رویای کارآفرین شدن برای بسیاری از افراد جذاب است، ولی شروع کسبوکار شخصی از صفر میتواند ترسناک باشد. اما مالکیت برخی از کارها مزیتهای زیادی فراهم میکنند و باعث دوری از چند نقطه ضعف راهاندازی کسبوکار هم میشوند.بنابراین اگر به دنبال این هستید که در چه کارهایی سرمایه گذاری کنید، ادامه این مطلب را بخوانید.
در چه کارهایی سرمایه گذاری کنیم؟
با بررسی گزینههای مختلف میتوانید گزینهای که تجربه مورد نظرتان را فراهم کرده و همزمان مشکلات کارآفرینی را به حداقل میرساند پیدا کنید. اگر هیچ گزینهای برایتان جالب نبود، شاید زمان آن رسیده که آستینهایتان را بالا بزنید و یک کسبوکار را از صفر شروع کنید!
سرمایهگذاری روی استارتآپها
سرمایهگذاری روی استارتآپ و کسبوکارهای تثبیت شده دیگران اگرچه ممکن است جذابیت زیادی نداشته باشد، اما به اندازه اداره کردن آنها سودآور است! بهمین دلیل اولین گزینه ما در پاسخ به این سوال که بهتر است در چه کارهایی سرمایه گذاری کنیم، سرمایهگذاری روی استارتاپهاست!
صندوقهای سرمایهگذاری خطرپذیر عموما روی استارتآپها سرمایهگذاری میکنند و یک مجموعه از کسبوکارها را ایجاد میکنند که ممکن است موفق شوند. شما هم با یک سرمایهگذاری میتوانید به مجموعه گستردهای از کسبوکارهایی که در آزمون شرکتهای سرمایهگذاری قبول شدهاند دسترسی پیدا کنید.
نکته کلیدی:
۱) گزینههای فعال برای راهاندازی کسبوکار شخصی (گزینههایی که مستلزم سرمایه زیاد از طرف شما هستند ولی به تلاش استارتآپی کمتری نیاز دارند) شامل کارآفرینی، پیدا کردن شریک یا خرید یک حق امتیاز هستند.
۲) گزینههای منفعلتر شروع کسبوکار شخصی (گزینههایی که از طریق سرمایهگذاری مالک کسبوکار میشوید) شامل سرمایهگذاری روی کسبوکارهای موجود، استارتآپها یا شرکتهای سرمایهگذاری خطرپذیر است که این استارتآپها را تامین مالی میکنند.
در سطح محلی، اغلب فرصتهایی برای سرمایهگذاری مستقیم در کسبوکاری که تا حدودی با آن آشنا هستید، در محدوده خود یا شبکه فردیتان وجود دارد. این کسبوکار یک سهم از سهام خود را در ازای سرمایهگذاری در اختیارتان قرار دهد.
هر دو نوع سرمایهگذاری سطحی از ریسک دارند که در صورت موفقیت کسبوکار منطبق با سود بالقوه است. در نتیجه باید این فرصتها را به طور کامل بررسی کرد. سرمایهگذاری از طریق صندوق سرمایهگذاری ریسکپذیر کم دردسرترین گزینه بین موارد معرفی شده است. نیازی نیست استعفا بدهید، یک دفتر باز کنید یا کارمند استخدام کنید – فقط کافی است سهام خریداری کنید.
مشارکت روی یک کسبوکار
به جای سرمایهگذاری در یک کسبوکار به ازای سهام، میتوانید در یک کسبوکار موجود به شریک تبدیل شوید. این به معنای فعالیت روزانه در این کسبوکار (تمرکز روی چیزی که بنیانگذار اصلی برای آن وقت ندارد، مثل بازاریابی یا امور مالی) یا یک نقش کم دردسرتر است.
با این روش میتوانید بدون مرحله استارتآپ، تجربه کارآفرینی بدست آورید و اجازه دارید نوع کاری که میخواهید انجام دهید را انتخاب کنید. حتی اگر کاملا مطمئن هستید که میخواهید کسبوکار شخصی راهاندازی کنید، شریک مناسب بسته به تجربه و مهارتهایی که دارد میتواند مرحله استارتآپ را برایتان راحتتر کند.
کارآفرینی سازمانی
یک گزینه دیگر تبدیل شدن به کارآفرین در یک سازمان بزرگتر است. برخی از شرکتها ساختارهایی دارند که کارمندان را تشویق میکند در ازای سهام یا پاداش برای راهاندازی کسبوکارهای جدید پیشقدم شوند. اگر بتوانید شرکتی را پیدا کنید که فرهنگ قوی نوآوری دارد، میتوانید کسبوکار خودتان را درون آن بسازید و از مزیت داشتن سرمایه استارتآپی از ابتدای کار و ریسک فردی کمتر بهرهمند شوید!
حتی شاید بتوانید درخواست کنید درصدی از ساعت کاریتان را به کار کردن روی پروژههای شخصی با ساختار پاداش اختصاص دهید و به این شکل یک برنامه کارآفرینی سازمانی را شروع کنید. برای استدلال قویتر میتوانید به شرکتهایی مثل 3M و Intel اشاره کنید. این شرکتها وقتی کارآفرینی سازمانی به فرهنگشان تبدیل شد شاهد بزرگترین رشد شدند. کارآفرینی سازمانی مزیتهای مشابه کارآفرینی دارد ولی شما را مجبور نمیکند امنیت شغل روزانهتان را به خطر بیندازید.
خرید فرنچایز
کسبوکار آماده یکی از راههای اجتناب از درگیریهای راهاندازی کسبوکار از صفر است. در اصل، مالک یک فرنچایز از رویکردی که موفقیت آن در مکانهای دیگر اثبات شده پیروی میکند. مزایای فرنچایز عبارتاند از برند شناخته شده، منابع در دسترس و اقتصاد بزرگ مقیاس ساخته شده توسط شبکه فرنچایز.
معایب مالکیت فرنچایز در درجه اول هزینه خرید اولیه و حق امتیازها است که میتواند گران باشد. افرادی که تجربه کارآفرینی واقعی میخواهند با محدودیتهای اعمال شده در دفاتر فرنچایز حتی روی کنترل خلاقیت مشکل خواهند داشت. با این حال، فرنچایز یک شبکه پشتیبانی قویتر داشته و معمولا در مقایسه با اکثر استارتآپها نرخ موفقیت بهتری دارد.
خرید یک کسبوکار موجود
یک میانبر دیگر خرید یک کسبوکار در حال کار و سودآور است. این رویکرد چند مزیت واضح دارد، از جمله زمان مورد نیاز کمتر برای مرحله برنامهریزی و ایجاد، وجود زیرساختهایی مانند تدارکات از قبل و مشتریانی که برند را میشناسند.
عیب بزرگ این رویکرد این است که هزینه اکتساب یک کسبوکار سودآور اغلب بسیار بالاتر از هزینه استارتآپ همان نوع کسبوکار است. این هزینه منعکس کننده تلاشهای شروع کسبوکار به علاوه هزینه اضافی بابت اثبات شده بودن پویایی کسبوکار است.
اگر این مسیر را انتخاب کنید باید بررسیهای دقیق انجام دهید، برای مثال تایید تمامی ارقام مربوط به درآمد و پیدا کردن دلیل فروش یک کسبوکار ظاهرا موفق.
شما نظرتان چیست؟ بنظرتان در چه کارهایی سرمایه گذاری کنیم بهتر است؟ آیا تابحال تجربهای در این زمینه داشتهاید؟