وارن ادوارد بافت در ۳۰ آگوست سال ۱۹۳۰ از مادری به نام لیلا و پدری به نام هاوارد که کارگزار بورس و نمایندهی کنگره بود متولد شد. او که دومین فرزند بزرگ خانواده بود، دو خواهر داشت و در سنین بسیار پایین، استعداد شگفت انگیزی را در زمینهی پول و تجارت از خود نشان داد. کسانی که او را میشناسند از توانایی عجیب او در محاسبهی آمار و ارقام به صورت ذهنی صحبت میکنند – قابلیتی که هنوز هم همکاران وارن را شگفتزده میکند.
در سن شش سالگی، بافت یک بستهی ۶ تایی کوکاکولا را به قیمت ۲۵ سنت از مغازهی پدربزرگ خود خرید و هر بطری را به قیمت ۵ سنت فروخت و ۵ سنت سود کرد. وقتی کودکان هم سن و سال او مشغول بازی بودند، وارن در حال کسب درآمد بود. پنج سال بعد، بافت اولین قدم خود را در دنیای اقتصاد برداشت.
در یازده سالگی، او سه سهام ممتاز خدمات شهری را به قیمت هر سهم ۳۸ دلار برای خود و خواهر کوچکترش دوریس خرید. کمی بعد از خرید سهام، ارزش آن به زیر ۲۷ دلار رسید. وارن با اینکه ترسیده بود سهام خود را آنقدر نگه داشت تا ارزش آن به ۴۰ دلار رسید. او بلافاصله سهام خود را فروخت – اشتباهی که بهزودی از آن پشیمان شد. ارزش سهام خدمات شهری تا ۲۰۰ دلار بالا رفت. این تجربه یکی از درسهای اساسی سرمایهگذاری را به او یاد داد: صبر یک فضیلت است.
وارن بافت سالهاست که در بالای فهرست ثروتمندترین افراد جهان جای دارد! اگر برایتان جالب است بدانید چه افراد دیگری در این فهرست قرار دارند و هر کدام چه کسبوکاری دارند اینجا را بخوانید: پولدارترین افراد جهان در سال ۲۰۲۰ چه کسانی هستند؟
تحصیلات وارن بافت چیست؟
در سال ۱۹۴۷، وارن بافت در سن ۱۷ سالگی از دبیرستان فارغالتحصیل شد. او هرگز قصد رفتن به کالج را نداشت؛ تا همان زمان ۵ هزار دلار از تحویل روزنامهها به دست آورده بود (این رقم معادل ۴۲.۶۱۰ دلار در سال ۲۰۰۰ است). پدر او برنامههای دیگری در سر داشت و سعی کرد پسرش را برای رفتن به دانشکدهی کسب و کار وارتون در دانشگاه پنسیلوانیا قانع کند.
بافت تنها دو سال در آن دانشکده ماند، و از اینکه از استادان خود اطلاعات بیشتری دارد گله میکرد. وقتی هاوارد در انتخابات سال ۱۹۴۸ کنگره شکست خورد، وارن به اوماها برگشت و به دانشگاه نبراسکا-لینکلن رفت. با وجود داشتن کار تمام وقت، ظرف مدت سه سال توانست از این دانشگاه فارغالتحصیل شود.
وارن بافت نسبت به تحصیلات عالی همان مقاومتی را داشت که در چند سال اخیر از خود نشان داده بود. او در نهایت متقاعد شد تا یک درخواستنامه برای دانشکدهی کسب و کار هاروارد پر کند، که این دانشکده بهعنوان بدترین تصمیم خود در طول تاریخ، درخواست او را به دلیل «بیش از حد جوان بودن» رد کرد. وارن که از این تصمیم هاروارد احساس تحقیر شدن میکرد، برای دانشگاه کلمبیا درخواست پر کرد، دانشگاهی که در آن «بن گراهام» و «دیوید داد» تدریس میکردند – تجربهای که زندگی او را برای همیشه تغییر داد.
مربی وارن بافت: بن گراهام
بن گراهام در دههی ۱۹۲۰ بر سر زبانها افتاده بود. در دورهای که همهی دنیا حوزهی سرمایهگذاری را یک بازی بزرگ رولت تلقی میکردند، گراهام به دنبال سهامی بود که به خاطر ارزان بودن، تقریباً هیچگونه ریسکی نداشتند. یکی از مشهورترین خریدهای او شرکت خط لولهی شمال بود، یک شرکت انتقال نفت که توسط «خانوادهی راکفلر» مدیریت میشد.
ارزش هر سهام این شرکت ۶۵ دلار بود، اما گراهام بعد از مطالعهی ترازنامه متوجه شد که شرکت برای هر سهم، اوراق قرضهای به ارزش ۹۵ دلار دارد. این سرمایهگذار ارزشی سعی کرد مدیریت را متقاعد کند تا اوراق بهادار را بفروشند، اما آنها نپذیرفتند. مدت کوتاهی بعد از آن، با گرفتن وکیل موفق شد در میان هیئت مدیره برای خود جایی پیدا کند. شرکت اوراق بهادار خود را به فروش رساند و به ازای هر سهم، ۷۰ دلار سود پرداخت کرد.
وقتی بن گراهام ۴۰ ساله شد، کتاب «تحلیل اوراق بهادار» را منتشر کرد، که یکی از برترین آثار او در مورد بازار بورس است. در آن زمان این کار ریسک زیادی داشت؛ سرمایهگذاری در اوراق بهادار به یک شوخی تبدیل شده بود (شاخص داو جونز در مدت سه تا چهار سال بعد از بحران ۱۹۲۹، از ۳۸۱.۱۷ به ۴۱.۲۲ رسیده بود). تقریباً در همین دوران بود که گراهام اصل «ارزش ذاتی کسب و کار» را مطرح کرد – مقیاسی برای سنجش ارزش حقیقی یک کسب و کار که کاملاً مستقل از قیمت سهام است.
با استفاده از ارزش ذاتی، سرمایهگذاران توانستند در مورد ارزش یک شرکت تصمیمگیری کنند و در مورد سرمایهگذاریهای خود به درستی تصمیمگیری کنند. کتاب بعدی او یعنی «سرمایهگذار باهوش»، که گراهام آن را برترین کتاب تاریخ در مورد سرمایهگذاری مینامد، دنیا را با مثال Mr. Market – بهترین تمثیل سرمایهگذاری در طول تاریخ – آشنا میکند.
بن گراهام به خاطر اصول ساده و در عین حال بنیادی خود به یک الگوی ایده آل برای وارن بافت ۲۱ ساله تبدیل شد. وارن با خواندن یک نسخهی قدیمی از کتاب Who’s Who متوجه شد که مربی او رئیس یک شرکت کوچک و ناشناس بیمه به نام GEICO بوده است. صبح یکی از روزهای شنبه او با قطار به واشنگتن رفت تا دفتر مرکز آن را پیدا کند. وقتی به آنجا رسید، درهای شرکت قفل بودند. بافت آنقدر سرسختانه به در کوبید تا اینکه سرایدار در را به روی او باز کرد. وارن پرسید که آیا کسی داخل ساختمان است یا خیر.
بنا به شانس (یا تقدیر) یک نفر داخل ساختمان بود. مشخص شد که یک نفر در طبقهی ششم هنوز مشغول کار است. سرایدار وارن را تا اتاق او همراهی کرد و وارن بلافاصله شروع به پرسیدن سؤالاتی در مورد شرکت و شیوههای کسب و کار آن کرد؛ مکالمهای که چهار ساعت طول کشید. آن فرد کسی نبود جز «لوریمر دیویدسون»، نایب رئیس مالی شرکت. این دیدار چنان تجربهای شد که تا آخر عمر در ذهن بافت باقی ماند. او در نهایت کل شرکت GEICO را از طریق شرکت سهامی خود برکشایر هاتاوی، تحت مالکیت خود درآورد.
در دوران تحصیلات عالی در کلمبیا، وارن بافت تنها دانشجویی بود که از کلاس گراهام نمرهی A+ گرفته بود. به شکل مأیوسکنندهای، بن گراهام و پدر وارن به او توصیه کردند که بعد از فارغالتحصیلی در وال استریت کار نکند. بافت پیشنهاد کرد که به طور رایگان با گراهام همکاری کند. بن پیشنهاد او را رد کرد. او ترجیح داد موقعیتهای کاری را برای یهودیانی که در آن زمان در شرکتهای غیر یهودی استخدام نشده بودند نگه دارد. وارن شکست سختی خورد.
بازگشت وارن بافت به خانه
وارن بعد از بازگشت به خانه در بنگاه دلالی پدرش شروع به کار کرد و با دختری به نام «سوزی تامپسون» آشنا شد. رابطهی آنها در نهایت جدی شد و در آوریل سال ۱۹۵۲ آنها با هم ازدواج کردند. آنها یک آپارتمان سه خواب را به قیمت ماهانه ۶۵ دلار اجاره کردند؛ آپارتمان قدیمی بود و این زوج جوان در کنار خانوادهای از موشها مشغول زندگی شدند. در این خانه بود که دخترشان «سوزی» به دنیا آمد. برای صرفهجویی در هزینهها، آنها کشوی یک کمد را به تخت خوابی برای دخترشان تبدیل کردند.
در طول سالهای اولیه، سرمایهگذاریهای وارن عمدتاً به شرکت «تگزاکو» و برخی معاملات ملکی محدود بود، اما هیچ یک از سرمایهگذاریها موفقیتآمیز نبودند. همچنین در همین دوران بود که وارن در کلاسهای شبانهی دانشگاه اوماها شروع به تدریس کرد (کاری که امکان نداشت چند ماه قبل از آن انجام دهد. وارن برای اینکه بر ترس خود از صحبت کردن در جمع غلبه کند، در یک دورهی آموزشی «دیل کارنگی» شرکت کرد). خوشبختانه اوضاع تغییر کرد. بن گراهام از این کارگزار جوان دعوت کرد تا برای او کار کند.
وارن در نهایت به فرصتی که مدتها انتظار آن را میکشید، دست پیدا کرد.
همکاری وارن بافت با بن گراهام
وارن و سوزی به خانهای در حومهی شهر نیویورک نقل مکان کردند. بافت روزها را به تحلیل گزارشهای S&P سپری میکرد و به دنبال فرصتهای سرمایهگذاری میگشت. در این دوران بود که تفاوت میان نگرشهای گراهام و بافت شروع به پدیدار شدن کرد.
وارن به نحوهی کار شرکت علاقهمند شد – چیزی که آن را نسبت به رقبا برتری میداد. بن فقط به دنبال ارقام بود، در حالی که وارن عمدتاً به مدیریت شرکت بهعنوان یک فاکتور مهم در تصمیمگیری برای سرمایهگذاری علاقه داشت، گراهام فقط به دنبال ترازنامه و صورت درآمد بود؛ او کمتر به رهبری شرکت اهمیت میداد. بین سالهای ۱۹۵۰ تا ۱۹۵۶، وارن سرمایهی شخصی خود را از ۹۸۰۰ دلار به ۱۴۰ هزار دلار رساند. با این پول، او دوباره به اوهاما روی آورد و گام بعدی خود را برنامهریزی کرد.
در اول ماه مه ۱۹۵۶، وارن بافت هفت شریک محدود از جمله خواهرش دوریس و عمه آلیس را دور هم جمع کرد، و با این کار ۱۰۵ هزار دلار سرمایه جمع کرد. او با گذاشتن ۱۰۰ دلار، به طور رسمی شرکت سرمایهگذاری بافت را تأسیس کرد. قبل از پایان سال، او حدود ۳۰۰ هزار دلار سرمایه را مدیریت میکرد.
با اینکه سرمایهی کوچکی بود اما او برنامههای بسیار بزرگتری برای آن داشت. او خانهای به قیمت ۳۱۵۰۰ دلار خرید که به آن لقب «حماقت بافت» داده شد، و شراکتهای خود را از یکی از اتاقخوابهای خانه و پس از آن، از یک دفتر کوچک، مدیریت میکرد. تا این زمان زندگی او شروع به شکل گرفتن کرده بود؛ او سه فرزند، یک همسر زیبا و یک کسب و کار بسیار موفق داشت.
در طول پنج سال پیش رو، شراکتهای بافت منجر به سود ۲۵۱ درصدی شد، در حالی که شاخص داو تنها ۷۴.۳ درصد افزایش داشت. وارن که در زادگاه خود تا حدی شهرت یافته بود، علیرغم درخواستهای مداوم دوستان و دیگر افراد، هرگز ترفندهای خود در مورد بورس را بازگو نمیکرد. تا سال ۱۹۶۲، سرمایهی شراکت او به بیش از ۷.۲ میلیون دلار رسید، که یک میلیون دلار آن سهم شخصی بافت بود (او برای شراکت هزینهای پرداخت نمیکرد – به عبارت دیگر وارن در یک چهارم از سودهای بالای چهار درصد ذینفع بود).
او همچنین بیش از ۹۰ شریک محدود در سراسر ایالات متحده داشت. او در یکی از تصمیمگیریهای خود، شراکتها را در یک نهاد واحد به نام «شرکت بافت» با هم ادغام کرد، حداقل سرمایهگذاری را به ۱۰۰ هزار دلار افزایش داد، و یک دفتر در ساختمان Kiewit Plaza در خیابان فارنام خرید.
در سال ۱۹۶۲، مردی به نام «چارلی مانگر» از کالیفرنیا به خانهی کودکی خود در اوماها نقل مکان کرد. مانگر با اینکه کمی مغرور بود، اما به معنای واقعی کلمه بااستعداد بود. او بدون مدرک کارشناسی در دانشکدهی حقوق هاروارد حضور یافت. بافت و چارلی که از طریق دوستان مشترک با هم آشنا شدند، بلافاصله مجذوب یکدیگر شده و یک رابطهی دوستی و کاری میان آنها شکل گرفت که تا چهل سال بعد ادامه داشت.
ده سال پس از تأسیس شرکت بافت، داراییهای آن به بیش از ۱۱۵۶ درصد در مقایسه با شاخص داو جونز که ۱۲۲.۹ درصد بود، رسید. از میان ۴۴ میلیون دلار دارایی، سهم شخصی وارن و سوزی ۶.۸۴۹.۹۳۶ دلار بود. به گفتهی خودشان، Mr. Buffett فرا رسیده بود.
همچنان که شخصیت موفق وارن بافت در حال شکلگیری بود، شراکت خود را تعطیل کرد تا حسابهای جدیدی باز کند. جنگ ویتنام جریانی را در آن سوی جهان به راه انداخت و هدایت بازار بورس به دست کسانی افتاد که در دوران رکود حضور نداشتند. در شرایطی که همه نگران افزایش بهای بورس بودند، شرکت بافت با ۵۹ درصد افزایش ارزش به بیشترین موفقیت خود در سال ۱۹۶۸ رسید، و داراییهای خود را به بیش از ۱۴۰ میلیون دلار رساند.
سال بعد، وارن از بستن صندوق تا حسابهای جدید بسیار فراتر رفت؛ او شرکت را منحل کرد. در ماه مه ۱۹۶۹، او به شرکای خود اطلاع داد که قادر به هیچ معاملهای در بازار فعلی نیست. بافت بقیهی سال را به نقد کردن اوراق بهادار سپری کرد، به استثنای دو شرکت – برکشایر و شرکت خردهفروشی Diversified.
سهام برکشایر با نامهای از طرف وارن که بیان میکرد او تا حدی در کسب و کار نقش داشته است، اما نسبت به آنها تعهدی برای آینده ندارد، میان شرکا تقسیم شد. وارن قصد داشت سهام شخصی خود را در شرکت نگه دارد (او مالک ۲۹ درصد از سهام برکشایر هاتاوی بود) اما مقاصد او آشکار نشد.
کنترل برکشایر هاتاوی توسط وارن بافت
نقش بافت در برکشایر هاتاوی در واقع سالها قبل مشخص شده بود. در دهم ماه مه ۱۹۶۵، بعد از اندوخته شدن ۴۹ درصد سهام مشترک، وارن خود را رئیس نامید. مدیریت بد باعث شد شرکت تا مرز ورشکستگی پیش برود، و او یقین داشت که با کمی تغییر میتوان آن را بهتر مدیریت کرد.
آقای بافت بلافاصله «کن چیس» را بهعنوان ریاست شرکت برگزید، و اختیار کامل سازمان را به او سپرد. با اینکه او از دادن حق خرید و فروش سهام بر مبنای اینکه برای سهامداران منصفانه نبود خودداری کرد، اما با امضای مشترک یک وام ۱۸ هزار دلاری برای ریاست جدید برای خرید هزار سهم از سهام شرکت موافقت کرد.
دو سال بعد در سال ۱۹۶۷، وارن بنیانگذار و سهامدار National Indemnity، «جک رینگوالت» را به دفتر خود دعوت کرد. وارن نظر او را دربارهی ارزش شرکت پرسید. رینگوالت بیان کرد که هر سهم شرکت، حداقل ۵۰ دلار، یعنی ۱۷ دلار بالاتر از قیمت معاملهی ۳۳ دلار ارزش دارد.
وارن پیشنهاد کرد که کل شرکت را یکجا بخرد – حرکتی که برای او ۸.۶ میلیون دلار هزینه در پی داشت. در همان سال، برکشایر، یک سود سهام ۱۰ سنتی را برای سهام معوقهی خود پرداخت کرد. این اتفاق هرگز دوباره رخ نداد؛ وارن اظهار داشت که او در هنگام اعلام پرداخت سود سهام، قطعاً در حمام بوده است.
در سال ۱۹۷۰، بافت، خود را رئیس هیئت مدیرهی برکشایر هاتاوی نامید و برای اولین بار، نامهای به سهامداران را نوشت ( در گذشته، کن چیس مسئول این کار بود). در همان سال، تخصیص سرمایهی رئیس، دوراندیشی او را آشکار ساخت.
سود منسوجات، مبلغ ناچیز ۴۵.۰۰۰ دلار بود، در حالیکه هر کدام از صنایع بیمه و بانکداری، ۲.۱ و ۲.۶ میلیون دلار سود کسب کردند. وجه نقد ناچیز کسبشده از کارگاههای بافندگی دچار چالش در نیو بدفورد ایالت ماساچوست، جریان سرمایهی موردنیاز برای شروع تبدیل برکشایر هاتاوی به شرایط امروزی آن را فراهم کرد.
تقریباً یک سال بعد، فرصت خرید شرکتی به نام See’s Candy به وارن بافت پیشنهاد شد. این شرکت شکلاتسازی، نشان تجاری آبنباتهای خود را به قیمتی بالاتر از قیمت معمول معاملات شرکتهای شیرینیپزی به مشتریان خود فروخت. ترازنامه همان چیزی را نشان میداد که کالیفرنیاییها از قبل میدانستند، آنها بیش از حد تمایل به پرداخت کمی پول بیشتر برای طعم خاص “See’s” بودند.
وارن بیان کرد که برکشایر، مایل به خرید شرکت به قیمت ۲۵ میلیون دلار به صورت نقدی است. مالک See’s قیمت ۳۰ میلیون دلار را پیشنهاد نمود، اما بهزودی تغییر عقیده داد. این خرید، بزرگترین سرمایهگذاری برکشایر یا بافت تا آن زمان بود.
در پی سرمایهگذاریهای متعدد و بازرسی ادارهی بورس و اوراق بهادار آمریکا (SEC) (پس از اینکه وارن و مانگر موجب شکست یک ادغام شدند، به آنها خرید سهام شرکت Wesco را که یک شرکت هدف برای آنها بود، به سادگی با قیمت دارای تورم پیشنهاد، زیرا آنها فکر میکردند این کار، کار درستی است. تعجبی ندارد که دولت، به آنها باور نداشت)، بافت افزایش ارزش خالص برکشایر هاتاوی را مشاهده کرد.
از سال ۱۹۶۵ تا ۱۹۷۵، ارزش دفتری شرکت از ۲۰ دلار به ازای هر سهم به حدود ۹۵ دلار افزایش یافت. همچنین در این دوره، وارن آخرین خریدهای خود از سهام برکشایر را انجام داد. (هنگامیکه شرکت سهام را توزیع کرد، او مالک ۲۹ درصد از سهام شرکت بود. در سالهای بعد، او بیش از ۱۵.۴ میلیون دلار در شرکت سرمایهگذاری کرد که برای هر سهم، به طور میانگین ۳۲.۴۵ دلار هزینه کرد.) این اقدام، او را مالک بیش از ۴۳ درصد سهام کرد و سوزی نیز مالک ۳ درصد دیگر بود. کل ثروت او در برکشایر قرار داده شده بود. در این زمان، وارن هیچ دارایی شخصیای نداشت و در نتیجه، شرکت، تنها ابزار سرمایهگذاری وی شده بود.
در سال ۱۹۷۶، بافت، مجدداً به GEICO پرداخت. این شرکت اخیراً به طور عجیبی از خسارتهای بالای خود گزارش میکرد و قیمت هر سهم آن به ۲ دلار کاهش یافته بود. وارن، هوشمندانه دریافت که کسب و کار پایه همچنان سالم است و اکثر مشکلات، به خاطر تیم مدیریتی ناکارآمد آن ایجاد شدهاند.
در چند سال بعد، برکشایر موقعیت خود را در این شرکت بیمهی بی رونق تقویت نمود و میلیونها دلار سود به دست آورد. بنجامین گراهام که همچنان سرمایهاش در این شرکت قرار داشت، در ماه سپتامبر همان سال و اندکی پیش از نوسازی شرکت از دنیا رفت. در سالهای بعد، این شرکت بیمهی بسیار موفق، بهعنوان شرکت وابسته به برکشایر تحت مالکیت کامل آن در آمد.
زندگی شخصی و خانواده وارن بافت
اندکی پس از این اتفاقات، یکی از جانفرساترین و ناراحتکنندهترین اتفاقات زندگی بافت رخ داد. سوزان بافت در سن ۴۵ سالگی، همسر خود را ترک کرد. اگرچه او همسر وارن باقی ماند، اما یک آپارتمان در سان فرانسیسکو خرید و با اصرار بر تمایل خود به تنها زندگی کردن، به آنجا نقل مکان کرد.
وارن بافت کاملاً نابود شد؛ در تمام طول زندگی او، سوزی «آفتاب و باران باغ او» بود. آن دو، رابطهی نزدیک خود با یکدیگر را حفظ کردند، هر روز با هم صحبت میکردند، به سفر دوهفتهای سالانهی خود به نیویورک میرفتند و بچهها را برای دورهمیهای کریسمس در خانهی ساحلی خود در کالیفرنیا ملاقات میکردند.
این تغییر برای وارن دشوار بود، اما سرانجام، تاحدودی به وضعیت جدید عادت کرد. سوزی زنان مختلفی از اوماها را فراخواند و اصرار داشت که آنها با شوهر او شام بخورند و به سینما بروند؛ در نهایت، او وارن را با «استرید منکس» که یک پیشخدمت بود، آشنا کرد. به لطف سوزی، در همان سال استرید به خانهی بافت نقل مکان کرد.
وارن بافت میخواهد کمی پول جمع کند!
در اواخر دههی هفتاد، شهرت وارن به حدی افزایش یافت که شایعهی خرید یک سهام توسط وارن بافت، برای افزایش قیمت آن سهام به میزان ۱۰ درصد کافی بود. هر سهم برکشایر هاتاوی با قیمت بیش از ۲۹۰ دلار خرید و فروش میشد و ثروت شخصی بافت تقریباً ۱۴۰ میلیون دلار بود. جالب این بود که وارن هرگز حتی یک سهم از شرکت خود را نفروخت، به این معنا که کل وجه نقدی که در اختیار داشت، حقوق ۵۰.۰۰۰ دلاری او بود. در این زمان، وارن به یک کارگزار گفت که «تمام ثروت من به برکشایر گره خورده است. میخواهم کمی سرمایه خارج از آن داشته باشم.»
این عقیده، وارن را ترغیب کرد تا شروع به سرمایهگذاری برای زندگی شخصی خود کند. به گفتهی کتاب راجرلونستین به نام بافت، وارن دربارهی سرمایهگذاریهای شخصی خود بسیار بیشتر از سرمایهگذاریهای برکشایر شجاعت به خرج میداد. او قراردادهای آتی سکههای مسی را زمانی خریداری کرد که یک سرمایهگذاری کاملاً مخاطرهآمیز به حساب میآمد. در مدت کوتاهی، او ۳ میلیون دلار به دست آورده بود. زمانی که او توسط یک دوست به سرمایهگذاری در املاک ترغیب گردید، پاسخ داد: «وقتی بازار سهام اینقدر ساده است، چرا باید املاک بخرم؟»
اعلام کمکهای مالی خیریه برکشایر هاتاوی
اندکی بعد، بافت یک بار دیگر تمایل خود به شکستن رویههای جاری را نشان داد. در سال ۱۹۸۱، و در دههی حرص و طمع، برکشایر یک برنامهی خیریهی جدید اعلام کرد که برنامهریزی آن توسط مانگر انجام شد و وارن با آن موافقت کرد. این برنامه، هر سهامدار را ملزم میساخت که مبلغی را برای خیریه اختصاص دهد. این مبلغ به صورت ۲ دلار از هر سهم برکشایر از سهامداران دریافت میشد.
این اقدام، در پاسخ به یک رویهی معمول در وال استریت بود که در آن مدیرعامل، دریافتکنندهی مبالغ خیریهی شرکت را انتخاب میکرد (این مبالغ به مدارس، کلیساها و سازمانهای اجرایی ارائه میشدند). این برنامه، موفقیتی بسیار بزرگ بود و به تدریج، میزان مبلغ خیریهی دریافتی از هر سهم افزایش مییافت. سرانجام، سهامداران برکشایر هرساله میلیونها دلار از سرمایهی خود را بنا به دلایل شخصی، بخشیدند.
در نهایت، این برنامه پس از مورد تبعیض قرار گرفتن همکاران یکی از شرکتهای تابعهی برکشایر به نام The Pampered Chef به دلیل خیریههای بحثبرانگیز وابسته به طرفداران آزادی سقط جنین، که توسط بافت برای اختصاص سهم او از مبلغ خیریهی اهدایی انتخاب شده بودند، متوقف گردید. رویداد مهم دیگری که تقریباً در همان زمان رخ داد، رسیدن قیمت هر سهم به ۷۵۰ دلار در سال ۱۹۸۲ بود. بیشتر سودها، منتسب به اوراق بهادار سهام برکشایر بودند که بیش از ۱.۳ میلیارد دلار ارزشگذاری میشد.
وارن بافت مرکز تجاری اثاثیهی نبراسکا (Nebraska Furniture Mart)، شرکت اسکات فتزر (Scott Fetzer) و یک هواپیما را برای برکشایر هاتاوی خریداری میکند.
از میان کسب و کارهایی که برکشایر آنها را مدیریت میکرد، یکی از آنها در شرف قرار گرفتن در زیرمجموعهی برکشایر بود. در سال ۱۹۸۳، وارن بافت به مرکز تجاری اثاثیهی نبراسکا که یک خردهفروشی اثاثیهی چند میلیون دلاری ساختهشده توسط رز بلومکین بود قدم گذاشت. بافت در گفتگو با خانم «بی» که افراد محلی او را اینگونه صدا میزدند، از وی پرسید که آیا تمایل دارد فروشگاه را به برکشایر هاتاوی بفروشد یا خیر؟
پاسخ بلومکین، یک “بله”ی ساده بود، و گفت که به قیمت «۶۰ میلیون دلار» فروشگاه را واگذار میکند. آنها معامله را با دست دادن با هم تأیید کردند و یک قرارداد یکصفحهای نوشتند. چند روز بعد وقتی چک به دست خانم مهاجر روسی رسید، بدون اینکه نگاهی به آن بیندازد آن را تا زد و در جیب خود گذاشت.
شرکت اسکات فتزر، یکی دیگر از خریدهای عالی شرکت برکشایر بود. هنگامیکه از یک سفارش خرید محلی (LPO) توسط رالف شیئی (Ralph Schey)، رئیس شرکت رونمایی شد، خود شرکت، هدف یک تصاحب خصمانه قرار گرفت. این اتفاق در سال ۱۹۸۴ رخ داد و کمی بعد، ایوان بوسکی پیشنهاد معامله به قیمت ۶۰ دلار برای هر سهم را ارائه کرد (قیمت اصلی پیشنهاد خرید سهام به ۵۰ دلار به ازای هر سهم، یعنی ۵ دلار بالاتر از ارزش بازاری رسید).
اسکات فتزر، سازندهی جاروبرقیهای کربی (Kirby) و دائرهالمعارف جهانی کتاب (World Book)، دربارهی ورشکستگی احتمالی شرکت واهمه داشت. بافت که مالک ۲۵۰.۰۰۰ سهام این شرکت بود، پیامی را برای مدیران شرکت ارسال کرد و درخواست کرد که نظر خود را در مورد ادغام دو شرکت به صورت تلفنی بیان کنند. تلفن بلافاصله زنگ خورد. برکشایر، برای هر سهم، قیمت ۶۰ دلار نقدی را پیشنهاد داد.
وقتی کمتر از یک هفتهی بعد معامله منعقد شد، برکشایر هاتاوی، یک نیروگاه تولید وجه نقد ۳۱۵ میلیون دلاری جدید را به مجموعهی خود افزود. جریان کوچک وجه نقد که از کارخانهی نساجی به وجود آمد، یکی از قدرتمندترین کارخانههای جهان را ایجاد کرد. در دههی بعد، اقدامات بسیار مؤثری انجام شد. در دههی ۱۹۹۰، قیمت سهام برکشایر از ۲.۶۰۰ دلار تا بیش از ۸۰.۰۰۰ دلار افزایش یافت.
در سال ۱۹۸۶، بافت یک هواپیمای فالکن (Falcon) دست دوم را به قیمت ۸۵۰.۰۰۰ دلار خرید. از آنجایی که وارن بیش از پیش مشهور شده بود، پروازهای عادی برای او راحت نبود. پذیرش سبک زندگی تجملاتی برای بافت دشوار بود، اما او بیاندازه به جت علاقه داشت. سرانجام در دههی ۹۰، علاقهی شدید او به جتها باعث شد یک جت اجرایی را خریداری کند.
دههی ۸۰ همانطور که انتظار میرفت، با افزایش ارزش برکشایر ادامه داشت و تنها مانع موجود در مسیر، رکود بازار در سال ۱۹۸۷ بود. وارن که نگران اصلاح بازار نبود، با آرامش قیمت شرکت خود را بررسی کرد و به کار خود بازگشت. این طرز رفتار، به طور کلی نشاندهندهی نحوهی نگاه او به بورس و کسب و کارها بود. این واقعه، یکی از کج رویهای موقت «آقای بازار» بود. بهگونهای که ارزش بازار برکشایر لااقل به میزان یک چهارم کاهش یافت. وارن بدون نگرانی به کار خود ادامه داد.
وارن بافت و سهام کوکا کولا
یک سال بعد در سال ۱۹۸۸، بافت مانند یک معتاد شروع به خرید کل سهام کوکاکولا نمود. همسایهی پیر او که در حال حاضر رئیس کوکاکولا است، متوجه شد که فردی در حال خرید مقدار زیادی از سهام شرکت است و نگران این موضوع شد. او پس از بررسی تراکنشهای مالی متوجه شد که معاملات از «میدوست» انجام شدهاند.
او بلافاصله به بافت مشکوک شد و با او تماس گرفت. وارن به مجرم بودن خود اعتراف کرد و درخواست کرد که تا زمانی که او باید به طور قانونی نزدیک به ۵ درصد از داراییهای خود را افشا کند، دربارهی این موضوع صحبتی نکنند. ظرف چند ماه، برکشایر مالک ۷ درصد از شرکت یا ۱.۰۲ میلیارد دلار از ارزش سهام شد. ظرف سه سال، سهام بافت در کوکا کولا به ارزشی بیش از ارزش کل برکشایر در زمان شروع سرمایهگذاریاش در این شرکت رسید!
در سال ۱۹۸۹، هر سهم برکشایر هاتاوی به قیمت ۸.۰۰۰ دلار معامله میشد. اکنون بافت شخصاً بیش از ۳.۸ میلیارد دلار ارزش داشت. در ده سال آینده، ارزش او ده برابر میشد. اما پیش از محقق شدن این امر، دوران تیرهتری در پیش بود!
وارن بافت در آغاز هزاره
در ادامهی دههی ۱۹۹۰، قیمت هر سهم به بیش از ۸۰.۰۰۰ دلار افزایش یافت. حتی با این شاهکار عظیم، وارن بافت در زمان اوج هیجان برای سیستم دات کام، به این متهم شد که تأثیر خود را از دست داده است. در سال ۱۹۹۹ و در زمانی که برکشایر افزایش خالص قیمت هر سهم به میزان ۰.۵ درصد را اعلام کرد، بسیاری از روزنامهها مقالههایی دربارهی مرگ «معجزهی اوماها» منتشر کردند.
وارن بافت که مطمئن بود حباب تکنولوژی خواهد ترکید، به انجام کاری که در آن مهارت داشت ادامه داد؛ تخصیص سرمایه به کسبوکارهای بزرگ که در حال فروش به قیمتی پایینتر از ارزش ذاتی خود بودند. تلاشهای او بیپاسخ نماند. وقتی در نهایت بازارها به وضعیت عادی خود برگشتند، وارن بافت دوباره به یک ستاره تبدیل شد. قیمت هر سهم برکشایر پس از سقوط به حدود ۴۵.۰۰۰ دلار، دوباره به قیمت قبلی خود برگشت و این مرد اوماهایی یک بار دیگر بهعنوان نماد سرمایهگذاری بر سر زبانها افتاد.
موفقیت در هر سنی واقعا تحسین برانگیزه